کد مطلب:130021 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

استمرار گریه و اندوه امام زین العابدین
شیخ صدوق از امام جعفر صادق (ع) نقل می كند كه فرمود: گریه كنندگان پنج تن اند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه دختر محمد (ص) و علی بن الحسین (ع). آدم آن قدر گریست كه در گونه هایش شیار افتاد. یعقوب آن قدر بر یوسف گریست كه بینایی اش رفت و به او گفتند: «به خدا سوگند كه پیوسته یوسف را یاد می كنی تا بیمار شوی یا هلاك گردی» [1] ، یوسف آن قدر گریست كه زندانیان به رنج افتادند وگفتند: یا روز گریه كن و شب آرام باش و یا شب گریه كن و روز آرام باش و بر سر یكی از این دو با آنها توافق كرد. فاطمه بنت محمد (ص) آن قدر برای رسول خدا (ص) گریست كه مردم مدینه به رنج افتادند و گفتند: گریه های فراوان تو ما را می آزارد. از آن پس او به قبرستان شهیدان می رفت و هر چه می خواست گریه می كرد و بازمی گشت. اما علی بن الحسین (ع) مدت بیست یا چهل


سال برای حسین (ع) گریست. هرگاه طعام نزدش می گذاشتند گریه می كرد، تا آنكه یكی از غلامانش گفت: فدای شما گردم، ای فرزند رسول خدا (ص)! من بیمناك هلاك شما هستم. فرمود: من شكایت غم و اندوهم را نزد خداوند می برم و از خداوند چیزی می دانم كه شما نمی دانید. من هرگاه شهادت فرزندان فاطمه (ع) را به یاد می آورم گریه گلویم را می فشارد». [2] .

ابن نما گوید: «از پدرم - رحمة الله علیه - نقل شده است امام زین العابدین- با همه ی بردباری و شكیبایی، نسبت به این مصیبت و آزمایش بسیار بیتاب و دردمند بود. مدت چهل سال با اشكی ریزان و قلبی سوزان گریست. روزها را با روزه سپری می كرد و شب ها را به نماز می گذراند. چون برای افطارش غذا می آوردند، كشتگانش را یادآور می شد و می گفت: وا كرباه (وای از این اندوه) و این را تكرار می كرد و می گفت: «فرزند رسول خدا (ص) گرسنه كشته شد، فرزند رسول خدا (ص) تشنه كشته شد»؛ به طوری كه جامه اش از اشك خیس می شد». [3] .

نیز گوید: «ابو حمزه ی ثمالی گفت: چون از فراوانی گریه اش پرسیدند فرمود: یعقوب یكی از فرزندانش را گم كرد، آن قدر گریست كه چشمانش سفید شد. این در حالی بود كه پسرش در دنیا زنده بود و نمی دانست كه او مرده است. من كه دیدم پدرم به همراه هفده تن از اهل بیتم در یك ساعت كشته شدند، می خواهید اندوهشان از قلبم بیرون رود؟!» [4] .

سید ابن طاووس گوید: ای شنونده! برای این مصیب راه حاملان كتاب را در پیش گیر. نقل شده است كه سرورمان، زین العابدین (ع) - با آن بردباری وصف ناپذیرش - برای این مصیبت بسیار گریه می كرد و فراوان اندوه می خورد و رنج می كشید.

از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود: زین العابدین (ع) مدت چهل سال بر پدرش گریست. روزها را روزه می داشت و شب ها را به نماز می گزارد. چون هنگام افطار می رسید،


غلامش خوردنی و نوشیدنی را می آورد و در حضور وی می نهاد و می گفت: ای مولای من بخورید. حضرت می فرمود: پسر رسول الله (ص) گرسنه كشته شد. پسر رسول الله (ص) تشنه كشته شد؛ و پیوسته این جمله را تكرار می كرد و می گریست. به طوری كه غذایش از اشك خیس می گردید و نوشیدنیش با آن آمیخته می شد. او پیوسته چنین بود تا به خدای عزوجل پیوست». [5] .

خوارزمی از حنان بن سدیر از پدرش نقل می كند كه امام باقر (ع) فرمود: پدرم علی بن الحسین (ع) چنین بود كه هرگاه هنگام نماز فرامی رسید پوستش به لرزه در می آمد و رنگش زرد می گردید. هیجانی شدید وجودش را فرامی گرفت و مو بر بدنش راست می شد و در حالی كه اشك هایش بر گونه جاری بود می فرمود: اگر بنده می دانست كه با چه كسی راز و نیاز می كند روی از خدا برنمی گرداند. روزی به صحرا رفت. غلامش او را دنبال كرد و دید كه بر سنگی سخت و ناهموار به سجده افتاده است. غلامش گفت: چون صدای ناله و گریه اش را شنیدم، ایستادم. به خدا سوگند من شمردم كه هزار بار می گفت: «لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا ورقا، لا اله الا الله ایمانا و صدقا» آن گاه سر از سجده بلند كرد، در حالی كه محاسن و صورتش غرق در اشك چشمش گردیده بود. غلامش گفت: ای سرور من! آیا گاه آن فرا نرسیده است كه اشكتان پایان پذیرد و گریه تان كم شود؟ فرمود: وای بر تو، یعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهیم، پیامبر و پسر پیامبر بود و دوازده پسر داشت. خداوند تعالی یكی از آنان را پنهان ساخت، در نتیجه موی سرش از اندوه سفید گشت و پشتش از غم، خم گردید و چشمش از گریه نابینا شد. این در حالی بود كه پسرش در دنیا و زنده بود. اما من، پدرم و برادرم و بیست و هفت (هفده) تن از اهل بیتم را كشته و افتاده دیدم. چگونه اندوهم پایان پذیرد و گریه ام كم شود». [6] .

اربلی گوید: امام صادق (ع) فرموده است: چون از علی بن الحسین (ع) درباره فراوانی گریه اش پرسیدم، فرمود: مرا سرزنش مكنید. یعقوب سبطی از فرزندانش را گم كرده در


نتیجه آنقدر گریه كرد كه چشمانش سفید گردید، در حالی كه نمی دانست او مرده است. من به چشم خود دیدم كه چهارده تن از اهل بیتم در یك سپیده دم كشته شده اند، آیا می خواهید كه اندوهشان از دلم برود؟» [7] .


[1] يوسف (12)، آيه 85.

[2] امالي صدوق، ص 204، مجلس، 29، ح 5؛ الخصال، ص 154 / 272. فتال نيشابوري پايان آن را نقل كرده است.

[3] مثير الاحزان، ص 115.

[4] همان.

[5] الملهوف، ص 233.

[6] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 124؛ الملهوف، ص 234، با اندكي تفاوت.

[7] كشف الغمة، ج 2، ص 102.